عصر قدرت‌های میانه فرارسیده است / واشنگتن چه گزینه‌ای پیش روی خود دارد؟

گسترش نقش قدرت‌های میانه در جهان چند قطبی در حال تحول فعلی چالش‌ها و فرصت‌هایی را برای بازیگران جهانی ایجاد می‌کند. یک بلوک در حال رشد تحت رهبری چین به قدرت‌های میانه بدیل هایی ارائه می‌دهد و وابستگی آنان به ایالات متحده را کاهش می‌دهد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد، در دنیای چند قطبی قدرت‌های میانه گزینه‌های بیش‌تر، استقلال و در نتیجه اهرم‌های بیش‌تری به دست می‌آورند. این به معنای افزایش قاطعیت و خروج از اطاعت بی‌چون و چرای آنان از یک طرف است. تصور دنیایی با قدرت‌های جهانی متعدد باعث جسورانه و قاطعانه‌تر شدن اقدامات قدرت‌های میانه شده است. قدرت‌های میانه قدرتمند در مناطق مختلف علاقه شدیدی به هژمونی منطقه‌ای نشان می‌دهند.

همزمان با سال نوی میلادی چشم‌انداز ژئوپولیتیکی با گسترش دامنه بریکس و عضویت اعضای تازه‌ای چون ایران، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر و اتیوپی دستخوش تغییر و تحول شد. این تحول توجه تازه‌ای را به پیکربندی مجدد نظم جهانی، تقویت وضعیت چند قطبی و نقش تاثیرگذار و روافزون قدرت‌های میانه (Middle Powers) جلب کرده است. قدرت‌های میانه علیرغم توانایی‌های محدودشان در مقایسه با قدرت‌های بزرگ، بطور استراتژیک از توزیع قدرت جهانی در حال تحول استفاده می‌کنند تا فرصت‌هایی را برای خود تضمین نمایند.

به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست، قدرت‌های بزرگ برای نفوذ جهانی به قدرت‌های میانه تکیه می‌کنند. آن‌ها نیز در بازی‌های قدرت شرکت می‌کنند و برای پیشبرد منافع خود بین همکاری و مخالفت در نوسان هستند. به طور کلی، رقابت شدید بین قدرت‌های بزرگ زمینه‌های مساعدی را برای قدرت‌های میانه فراهم می‌سازد تا نفوذ خود را نشان دهند.

جهان پس از جنگ جهانی دوم به دو قطب تقسیم شد و قدرت‌های میانه را وادار کرد تا با ایالات متحده یا اتحاد جماهیر شوروی همسو شوند. سیاست خارجی مستقل واقعی برای قدرت‌های میانه تقریبا وجود نداشت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک انتخاب کمتر دوگانه ارائه کرد: همسو شدن با نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده یا دنبال کردن یک مسیر مستقل. با این وجود، انتخاب در برابر تنها ابرقدرت جهانی خطر کنار گذاشتن تضمین‌های امنیتی و منافع اقتصادی همراه با همسویی را به همراه داشت. در نتیجه، بسیاری از قدرت‌های میانه با نظم تحت رهبری ایالات متحده همسو شدند و فعالانه در سازمان‌های بین المللی شرکت کردند.

با کاهش نفوذ نسبی جهانی ایالات متحده لحظه تک قطبی به تدریج از بین رفت. عواملی مانند افزایش قدرت اقتصادی چین و توانایی آن کشور در جذب متحدان، بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸، هزینه‌های قابل توجهی که امریکا در طول جنگ‌های عراق و افغانستان متحمل شد و توانمندسازی کلی قدرت‌های میانه به این تغییر پارادایم دامن زد. این کاهش نفوذ چالش‌هایی را برای ایالات متحده و متحدان اش در پیشبرد منافع جمعی در سراسر جهان ایجاد کرد و باعث شکل گیری جمعی از قدرت‌های میانه شد که تمایل بیش تری به انجام اقدامات جسورانه دارند.

در حالی که جهان با حفظ موقعیت ابرقدرت بلامنازع ایالات متحده در برخی جنبه‌ها و ظهور چین، هنوز عناصری از دوقطبی بودن را نشان می‌دهد، اما وضعیتی متمایز و متفاوت در حال شکل گیری است. ارتباطات گسترده و کسب موقعیت اطمینان بخش روافزون قدرت‌های میانه نشان دهنده تغییر وضعیت به سمت چند قطبی شدن است.

یک بلوک در حال رشد به رهبری چین به قدرت‌های میانه بدیل‌هایی را ارائه می‌دهد و وابستگی آنان به ایالات متحده را کاهش می‌دهد. در دنیای چند قطبی قدرت‌های میانه گزینه‌های بیش تر، استقلال و در نتیجه اهرم‌های بیش تری به دست می‌آورند. این به معنای افزایش قاطعیت و خروج از اطاعت بی چون و چرای آنان از یک طرف است. تصور دنیایی با قدرت‌های جهانی متعدد باعث جسورانه و قاطعانه‌تر شدن اقدامات قدرت‌های میانه شده است. قدرت‌های میانه قدرتمند در مناطق مختلف علاقه شدیدی به هژمونی منطقه‌ای نشان می‌دهند.

فعالیت اخیر ترکیه در خاورمیانه، قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و آفریقا و نقش فعال آن کشور در اوکراین و درگیری فلسطین و اسرائیل؛ آرزوهای برزیل برای تبدیل شدن به صدای آمریکای لاتین و جنوب جهانی و جاه طلبی‌های جهانی و منطقه‌ای در حال گسترش هند نمونه‌هایی از این روند هستند. چرخش استراتژیک ترکیه و گذار آن کشور به سوی تبدیل شدن به یک بازیگر مستقل‌تر و قاطع‌تر در خاورمیانه به خوبی تاثیر قطب‌های متعدد قدرت را بر رفتار قدرت میانه نشان می‌دهد.

از لحاظ نظری کاهش نسبی هژمونی به افزایش موج‌های ناسیونالیستی، بحران‌های منطقه‌ای، تضعیف جهانی نهادها و پیگیری سیاست‌های خارجی مستقل‌تر توسط قدرت‌های میانه دامن زده است.

قدرت‌های میانه در انتخاب شرکای خود اهرم‌هایی به دست می‌آورند که به طور بالقوه چالش‌های جدیدی را برای ایالات متحده ایجاد می‌کند. این قدرت‌ها هم چنین به احتمال زیاد در پیگیری خواسته‌ها و جاه طلبی‌های خود قاطع‌تر می‌شوند. دورانی که ایالات متحده می‌توانست بدون هیچ زحمتی پایبندی و پشتیبانی را تضمین کند در حال محو شدن است همان طور که الگوهای رای گیری اخیر در سازمان ملل متحد این امر را نشان می‌دهد.

تلقی همه جاه طلبی‌های هژمونیک منطقه‌ای به عنوان تهدید، خطر بیگانه شدن قدرت‌های میانه و تبدیل کل مناطق به حوزه‌های ضد غرب را افزایش می‌دهد. با توجه به اجتناب ناپذیر بودن تضاد منافع در این دوره از بی ثباتی جهانی ایجاد دوستی دقیق با قدرت‌های میانه جاه طلب و مدعی منطقه‌ای راهبردی ارجح در مقایسه با رویارویی آشکار با آنان است.

گسترش نقش قدرت‌های میانه در جهان چند قطبی در حال تحول، چالش‌ها و فرصت‌هایی را برای بازیگران جهانی ایجاد می‌کند. با ادامه تغییر پویایی ها، تطبیق استراتژی‌ها برای تعامل با قدرت‌های میانه ضروری می‌شود. جهان در نوسان است و پذیرش رویکردی منعطف و فراگیر در روابط بین الملل برای پیمایش در این چشم انداز پیچیده ضروری است.

۲۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۸
کد خبر: 51323

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha